سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، فراوان است و کردار، اندک . [امام علی علیه السلام]


ارسال شده توسط بیقرار در 100/8/10:: 2:32 عصر

سلام اخوی

خیلی وقت بود اینجا برایت ننوشته بودم

هرچند حضور تو را حس می کنم در لحظه لحظه های زندگی

اما بی معرفتم من که تو سختی ها یادت می افتم

قانون طبیعت هم همینه  تا وقتی خوشیم که خوشیم موقع سختی و گرفتار 

دنبال یه پناه و پشتیبان می گردیم

تو به بی معرفتی من نگاه نکن. عزیز دل


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط بیقرار در 98/1/29:: 11:36 صبح

سلام

عذر خواهم از همه و شرمنده

بخصوص از خان داداش

برگشتم با همان خراب قبلی و خرابتر

و خرابتر

دوباره می نویسم برایت نه برای خودم که دل خرابم را آرام کنم


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط بیقرار در 90/4/28:: 8:10 عصر

سلام داداش

به خدا خیلی شرمندتم

تو به قولت و به خواهش من عمل کردی و اومدی

اما من...

دارم مثل سیل اشک می ریزم از گناهم ولی نمی دونم چرا آدم نمی شم

چرا ما آدما انقدر بد شدیم

داداش طاقت ندارم ... نمی دونستم انقدر دیوونتم

کاش امروز می اومدم تنبلی کردم خب تو سرم بزن منو بکش سمت خودت

داداشی اگر منو نکشی دیگران می کشن ... من دیگران را دوست ندارم داداش

من تا تو رو دارم ...

داداش از امروز بهت قول شرف میدم که یه داداش خوب باشم برات

اونی که تو می خوای ...

به خاکت قسم...

وای چه قسمی ... خدایا رحم کن بهم.. خان داداش کمکم کن

فردا کنارتم


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط بیقرار در 90/1/4:: 12:25 عصر

هواللطیف

سلام به داداش گلم خان داداش مهربونم

می خوام عید و تبریک بگم به بهترین داداش دنیا

به بهترین تاج سر دنیا

به بهترین کسی که دوستش دارم و نمی تونم بقلش کنم

نمی تونم اون هیکل رعناشو تو آغوش بگیرمو و بگم که چقد دوستش دارم

ولش کمن با خودم عهد کرده بودم مثلا حرف غمناک نزنم

داداشی عیدت مبارک - شاد شادم که هنوزم داداش خودمی و تنها داداش خودمی

شادم که هیچ کسی نتونسته جاتو پر کنه

داداشی شادم که هنوز به یادمی

هنوز...

شادم که رهام نکردی

جیگرتو بخورم

نمیدونم چی بگم ...

اما من نمی تونم با تو حرف بزنم و اشکم جاری نشه

خان داداش این اشک شوقه

تو ناراحت نشی یه وقت ...

قربون اون چشمای قشنگت بشم

میدونم زیر قولم زدم حلال کن دیگه عیدی بده ناسلامتی داداش بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن

دفعه بعدی که بیام می خوامم بنویسم چی عیدی دادی

عیدی بزرگ می خوام از داداشم


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط بیقرار در 89/12/3:: 4:43 عصر

 

هو االطیف

خیلی جرئت می خواد تولد برای یه شهید گرفتن اونم با بودن پدر و مادر پیر و چقدر سخت است بیان این نکته

اما برای ما ها که شهدا را زنده می دونیم نه ... ما شهید را نه به عنوان کسی که در بین مانیست می شناسیم بلکه به عنوان یکی از اعضای خونوادمون که همیشه در کنار ماست و البته بالاتر می شناسیم...

تبریک می گم به داداش سببی خودم که داداش نسبی یه منتظره تولد تو غرق شادی می کنه مارا و اینکه هنوز در خاطر ما هستی و اینکه هنوز هر چند کم جامعه شما را فراموش نکرده.

داداش ما خدا را در سالروز تولد ت شکر می کنیم که هنوز می توانیم نام شما را فریاد کنیم وبه شما قول شرف می دهیم که نگذاریم لحظه ای نام شما و خون شما لگد مال عده ای لجن بشود

من از جانب همه نسلهای بعد از شما قول شرف می دهم که تا آخرین قطره خونم پاتون جون بدم

این کادوی تولدت باشه داداش یه منتظر...

تویی که نمی شناسمت

 ------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

وای من چقدر بدم و بی سعادت و شرمنده ...

آدم که روسیاه باشه همینه دیگه اینجاها معلوم میشه

نمی تونه برا شهدا بنویسه

حالا بشینم واسه خودم توجیه کنم که نبودم مسافرت بودم گرفتار بودم و....

اینا را گفتم که همه تقصیرا را گردن بگیرم

علی شاطری عزیز تو رو خدا حلال کن بعد عمری یه چیزی از ما خواستی و من گردن شکسته...

یه منتظرعزیز بی نهایت سپاسگزارم که منو قابل دونستی تو منو با وجه دیگری از شهدا آشنا کردی بعد از این همه مدت حسابی انرژی گرفتم امروز میرم بهشت...


کلمات کلیدی :

   1   2      >